شیرمادر یا شیرخشک

ساخت وبلاگ
این روزا همه فکر و ذکرم شده کیک.تا تایم خالی پیدا میکنم بهش فک میکنم،حتی شبا تو خوابم لابه لای خواب هام یک تصویری از کیک دارم میبینم.خیلی راه پر چالشی هست چون تنوع کیک ها و تزئیناتش خیلی زیاد شده و همش باید نوآوری داشته باشی.خیلی دوست دارم یک دوره حرفه ای کیک برم تا زودتر این مسیر برام پیش بیاد ولی لعنتی خیلی شهریش زیاد.تصمیم دارم یک کیک درست کنم برای پروانه و به عنوان شروع محل کار جدید براش بفرستم تا شاید از طریق پیجش بتونم برای پیجم فالور جمع کنم.واسه همین دنبال ایده هستم و اینکه چه کیکی میتونه براش مناسب تر باشه و امروز یک طرح زدم و امیدوارم که بشه و از پسش بربیام.خلاصه که خیلی امیدم بالاست و امیدوارم که بتونم و بشه. شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 131 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 5:42

هر وقت میریم سمت طرقبه و تو حال و هوای کوه و کمر همش به این فکر میکنم که چرا گذر زندگی داره این قدر زود میره جلو.چرا من مثلا خیلی زودتر از اینا این طرقبه و خونه هاشو کشف نکرده بودم .شاید اگر زمان مجردی هم این حس و حال رو داشتم حتما به این فکر می افتادم که یک باغی باغچه ای چیزی برای این روزای خودم بگیرم.اما متاسفانه تو اون سن و سال عقلت به این چیزا نمیکشه .چه میدونم خیلی وقتا خیلی چیزا تو ذهنم میچرخه که به رایان بگم که پسرم تا میتونی از روزهای زندگیت لذت ببره پسرم قدر خودت رو بدون و برای هر روز زندگیت درست زندگی کن.گاهی وقتا دختر و پسرایی که بیکار هستن و مشغول بیهوده گذر کردن عمرشون رو میبینم خیلی زجر میکشم و میگم کاش رایان من به حدی فهمیده باشه که یاد بگیره درست زندگی کنه ولی شاد زندگی کنه. نمیدونم نمیشه دستور زندگی کردن بهت بدم چون خودت باید راهتو پیدا کنی ولی ازت میخوام درست راهتو پیدا کن .چه میدونم از کجا رسیدم به کجا شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 136 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 5:42

خیلی وقت بود که میخواستم بیام اینجا،ولی خب نشد که بشه.همونطور که خیلی وقت دلم میخواد برم تو دفتر رایان یادداشت کنم ولی اونم نمیشه .یا کار پیش میاد یا حسش نیست یا یک بار هم دفتر رو برداشتم که یادداشت کنم ولی همون لحظه انگار که ذهنم خالی بود از نوشتن.تقریبا شروع سال جدید خوب بود،اخر فروردین رفتیم سفر شمال و خیلی خیلی خوب بود،بعد از اون هم برای تعطیلی اردیبهشت رفتیم سدتبارک و اونم پر از ارامش و حال خوب.سکوت خوبی داره برام و انگار که ذهنم رو رفرش میکنم اونجا.احتمال داره تعطیلی خرداد هم دوباره بریم،باید دید چی پیش میادتولد رایان نزدیک و حسابی این روزها ذهنم رو درگیر کرده،از تزئینات گرفته تا اماده سازی کیک و ... امیدوارم که بتونم همه رو به شکل خیلی عالی پشت سر بزارم.تا اینجا کار که از خودم راضی هستم،ولی غول اخر میشه کیک تولد که باید دید چه میکنه این بازیکنتولد مامان وبابا هم که نزدیک تر از رگ گردن بهم.دیشب رایان از هیجان اینکه یک وقت تماشای گوشیش عقب نمونه تو شلوارش جیش کرد و بعد اصرار که باید بهم گوشی بدی بعدش،میگم باید اول یک صحبت بکنیم و فرصت نمیده حرف بزنم یک بند گریه و نق نق و از اونطرف هم اقای محترم شروع کردن به غرغر کردن.وسط اونا گشنه هم شده و اصرار داره که من الان این کرفس رو بخورم کم حتما شام هم میخورم.یکی نیست بگه حالا تو اینو بخور وسط این هاگیر واگیر بعد به فکر شبت باشبعضی وقتا حسابی لجم میگیره از اینکه این همه به فکر شام و خوراکی .خلاصه که دیگه شب رو مخی بود،سینک رو درست کرده بعدم رفته و کل تمیزکاری اشپزخونه مونده،اون وسط رایان گریه میکنه اقای محترم گرسنه است و خودمم نیاز به حمام داشتم و از طرف دیگه داشتم تزئینات گیفت رو درست میکردم هی نفس عمیق کشیدم .... شب که تو اتاق شیرمادر یا شیرخشک...
ما را در سایت شیرمادر یا شیرخشک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faslemaryam بازدید : 121 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 5:42